○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
از بالای درخت تنومند گیلاس که تازه به شکوفه نشسته بود به مادر مینگریستم
داشت تلاش می کرد مرا متقاعد کند که هرچه زود تر از درخت پایین بیایم
بیا پایین دختر می افتی آخه خجالت هم خوب چیزیه
من که اندازه تو بودم داداشتو زاییده بودم
این کارها برای تو عیبه اگه یکی تو رو بالای درخت ببینه چی فکر می کنه؟
لجوجانه در حال تکان دادن پاهام روی درخت گفتم هر کی هر چی میخواد بگه من پایین نمیام
مادر در حال کندن گونه اش در حالی که به بالا نگاه میکرد و دستش را در برابر نور خورشید جلوی صورتش گرفته بود گفت
این اداها برای چیه؟ برای اینکه حرفتو به کرسی بنشونی؟
بیا پایین مادر بیا الان مهمان ها از راه می رسند من هم هزارتا کار دارم
بیا برو لباستو عوض کن دستی به سرت بکش
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
سالهای بی کسی نوشته مریم جعفری
رمان زیبایی هست خوندنش رو به همه توصیه میکنم
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
تمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند که
ترازو برمی داری و می افتی به جان دوست داشتنت
اندازه می گیری
حساب و کتاب می کنی
مقایـسه می کنی
و خدا نکند حساب و کتابت برسد به آن جا کـه
زیادتر گذشته ای
زیادتر بخشیده ای
به قدر یک ذره
حتی یک ثانیه
درست از همان جاست که توقع آغاز می شود
و توقع آغاز همه رنج هایی است که ما می بریم
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
بعضی ها عجیب خوبند
یادشان که می افتی روحت جانی دوباره میگیرد
یادشان که می افتی بی اراده لبخند به لبانت مینشیند
بعضی ها را کم میبینی و حتی اگر نبینی باز با تو هستند
بعضی ها عجیب می آیند و عجیب تر انکه دیگر نمیروند حتی وقتی که از کنارت رفته اند
می ماند
لبخندشان
تصویرشان
صدایشان
حرفهایشان
همه را پیشت امانت میگذارند
و تو می مانی و یاد و آرزوی دیدار دوباره آنها
بعضی ها عجیب خوبند
یادش بخیر
شما هم وقتی بوی مهر میاد یاد خاطراتتون توی مدرسه می افتید؟
گریه های روز اول مدرسه... تازه ابتدای یک دوران شیرین رو نوید می داد
هر روز با کلی سختی از خواب خوش بیدار می شدیم و به مدرسه می رفتیم
مبصر اسم بچه های بد رو روی تخته سیاه می نوشت بعضی وقت ها تعداد ضربدرهای جلو اسم ها از تخته می زد بیرون
هرچند بدی های اون روزهامون نهایتا این بود که با دانه های ماش که داخل لوله خالی خودکار می گذاشتیم سر به سر همکلاسی مون بگذاریم
یاد دویدن تو حیاط موقع زنگ تفریح بخیر و انتظار برای تموم شدن زنگ آخر و برگشتن به خونه
چه دل کوچکی و چه انتظار کودکانه ای
راستی یادتون میاد
اولیا شلختن
دومیا پا تختن
.... سومیا
زنگ فارسی موقع خوندن از روی متن درس، معلم به شکل غافلگیرانه ای اسمت رو صدا می زد تا ادامه درس رو بخونی، چه استرسی میومد سراغت اگه حواست به درس نبود :)
کوکب خانم
تصمیم کبری
روباه و زاغ
دهقان فداکار
چوپان دروغگو
پترس فداکار
دو درخت
و صدها داستان ساده و بامزه دیگه که هنوز فراموششون نکردیم
اول کلاس با تصویر ناشیانه ای که از معلم روی تخته کشیده بودیم... و لبخند معلم
روز معلم با هدیه هایی که معمولا یه جور بودن
زنگ ورزش تنها زنگی بود که همه عاشقش بودن به جز شاگرد اول ها
و زنگ هنر!!! که هیچ وقت نتونستم یاد بگیرم با اون قلم نی خوش خط بنویسم
دهه فجر و گروه های سرود
(که فقط ردیف جلو شعر رو حفظ می کردن و پشت سری ها از روی کاغذی که پشت لباس جلویی ها چسبیده بود شعر رو می خوندن)
کاغذ دیواری های رنگارنگ روی دیوار با کلی مطلب که سرمون رو گرم می کرد
یاد همه شون بخیر
یعنی بچه های امروز هم 25 سال دیگه همین حس امروز ما رو خواهند داشت؟
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
داداش طاها